سوز گداکٌش.

امشب شب یلداست. سرد و گداکش!. البته اگر بیچاره کارتن‌خواب‌ها تا الآن زنده مونده باشن!. خدائی‌اش دیشب خیلی یــخ بود. قندیل می‌بستی اگه یه‌جا می‌شستی! وای به‌حال اینکه تو پارکی جائی بخوای بخوابی!. این سطل زباله‌های جدید وقتی‌که خالی باشن یکی دو نفر توش جا می‌شن!. درب هم داره!. باور کنید دیشب خودم دیدم تو سطل زباله عشق و حالی می‌کردن بیااااا و ببین‌ن‌ن ...! دربست اجاره کرده بودن!. درها رو از تو قفل کردن و بــرو درسته!... نشئگی هم زده بود بالاااا! از زیر هم صدای آب جوب (جوی!) چه صفائی داشت!.

نظرات 2 + ارسال نظر
بهشت 13 دی 1386 ساعت 09:15 ق.ظ http://nochagh.blogsky.com

سوز و سرمای زمستان را تنها کسانی احساس می کنند که بدون لباس و وسائل گرم باشند و تو واقعا زیبا به این موضوع پرداختی .داشتم با ماشین از خیابان بیرون شهر میگذشتم که دیدم پسر جوانی با بالا پوش کمی منتظر وسیله نقلیه است.به یادم آمد لباس های فانتزی همکارانم را (چکمه/پالتو با برگردان پوست/شال گردن و دستکش)

برهان 16 دی 1386 ساعت 01:46 ب.ظ http://www.abdolaliborhan.blogf.com

نیستی جوون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد