روحیه

این قسمت زرد رنگ برای نظر خواهی از شما عزیزان را تازه تو وبلاگم گذاشتم ... همینجوری ی ی !!!... اگر نظری وارد می کنید فقط به فکر روحیه رومانتیک بنده هم باشید ، تا مبادا خدای ناکرده دچار افت شدید روحی نشم !!! بگذارید همین هفته ای یکبار رو آپدیت کنم !
...............
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد !!!

خدایا ، دوستت دارم .....

با بلندترین فریادهای دنیا می گم : خدایا دوستت دارم ...... خدایا دوستت دارم ......
بار پروردگارا ، اگر یک دَم زَدَم بی تو ،  پشیمانم به جان تو ، پشیمانم  به جان تو ، پشیمانم .... با تمام وجود می پذیرم که هر کاری با خواست خودت انجام میشه .... تمام هستی من ، فدای یک گوشه چشم و ابروت .... با همه وجودم ، توانائی مطلق تو را فریاد می زنم و به نادانی و ناتوانی خود اقرار می کنم ... 
           ای همه هستی ز تو پیدا شده                 خاک ضعیف از تو توانا شده
احساس می کنم که همه چیز تویی و من هیچم ،‌هیچ ، هیج .... همه ذرات عالم غرق در دریای بیکران رحمت تو هستند . آن رحمتی که از اندازه بیرون است و از مقیاس ها افزون ...
 و اینکه ...
                                     ..............
ابوالحسن خرقانی هنگام شب نماز می خواند .... ندائی شنید : هان ای ابوالحسن ، ، خواهی آنچه را از خصلت تو می دانم ، با خلق بگویم تا همه سنگسارت کنند !!!!
ابوالحسن سر بر آسمان برداشت و با آوازی لطیف گفت :
بار خدایا ، ، خواهی آنچه را از رحمت تو می دانم ، با خلق بگویم تا هیچکس سجودت نکند !!
از آسمان ، دوباره ندائی به گوش رسید : نَه از تو ، نَه از من !!!
................

دنیای ما دریایی است
              که ،
 لای و خاشاک را در هر موج ، هزار اوج می دهد
               و
دّر و مرجان را همیشه در حضیض قعر می دارد .

یار خراباتی ...

نوار جدید حسام الدین سراج با نام  عشق و مستی به بازار آمد ... اجرای زنده این برنامه رو ۶ - ۷ ماه پیش از نزدیک شاهد بودم ... فوق العاده و مانند همیشه بی نظیر .... چند تا ترانه زیبا داره که سفارش می کنم برای یک بار هم شده گوش کنید ... نوار را بخرید ، قول میدم که مورد پسند شما قرار خواهد گرفت ... به خدا هیچ نسبتی هم با این خواننده دوست داشتنی ندارم ... فقط بی اندازه دوستش دارم ... همین ...

من خرابم ز غم ، یار خراباتی خویش        می زند غمزه او ، ناوک غم بر دل ریش

از عشق خبری نیست !

میخواستم زمان قرار رو بنویسم ، دیدم کارهای واجب تر دارم ! راستش چند وقته که دارم فکر می کنم تا در باره عشق و عاشقی چیزی بنویسم ! آخه تا اونجائیکه یادم هست در این مورد کم نوشتم .  شاید واسه اینه که دیگه عاشق نیستم ! شاید صلاحیت نوشتن از عشق و عاشقی رو ندارم ! شاید دچار فراموشی شدم ، شاید می ترسم ! شاید منتظرم تا دوباره عاشق بشم ، بعدش بنویسم ! شاید ... ،) نمیدونم ولی هر چی که هست ، باید نوشت ، اما چه جوری ؟؟؟ خوب که فکر میکنم می بینم اگه هر چی که دلم میگه بنویسم بهتره ! تا ببینیم چی پیش میآد !....
               باید پارو نَزَد واداد ، باید دل رو به دریا داد ! 
همین قدر میدونم که تمام عاشقای دنیا رو دوست دارم ، با تمام وجود ... عشق رو دوست دارم چون رسم و رسوم و آداب نداره !... مدرسه داره ، اما مدیر نداره ! همه باید اونجا حاضر غایب بشن . تو این مدرسه کسی نمیتونه به جای دیگری بگه :‌حاضررررررررر ..... همه باید جای خودشون باشن ، اصلا همه باید خودِ خودشون باشن ، تقلب و پارتی بازی بر نمی داره ! زنگ تفریح نداره ، همه اش مشق نوشتن و پاکنویس کردنه ، رنج و سختیه ، از روی یک غلط باید ۱۰۰ بار بنویسی تا دیگه تکرار نشه ! باید بیشتر از همه درسها ، انشا و جمله نویسی رو تمرین کنی ! اما حساب و کتاب و بازی با کلمات نداره ، ! دل من میگه سعدی بهترین آموزگار این کلاسه ، آخه به نظر من سخن سعدی چیزی جز یافته های شخصی او در باره عشق نیست ولی خیلی های دیگه بافته هاشون رو نوشتن و گفتن !
سعدی همه روزه عشق می باز              تا در دو جهان شَوی به یک رنگ
معلم خیلی زیاده ولی نمیدونم چرا من بیشتر از همه دوست دارم سر کلاس سعدی بشینم و غزل بخوونم . سعدی میگه : عشق و رسوائی و انگشت نمائی و ملامت !! شاید خیلی ها این گفته رو قبول نداشته باشن ولی دل من میگه این درسته ! حرف آخر : معشوق طبـیبـه و عاشق بیمار ! معشوق برقراره و عاشق بی قرار ! ... دل شما چی میگه ؟؟؟؟؟؟؟؟ فقط خواهش می کنم راستشو بگین !
عاشق شو  اَر نَه روزی ، کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود ، از کارگاه هستی