نمایشگاهی با محاسن بسیار!

دوستانی که زودتــر از من به زیارت نمایشگاه کتاب بیستم رفته بودند می‌گفتند:
« تعریفی نداره!»
« کتاب‌ ِخوب که خیلی وقته اصلاْ چاپ نشده!.»
« نمایشگاه کتاب بدون مطبوعات ناقص شده!.»
« خیلی خسته‌کننده شده امسال.»
« نمی‌رفتیم سنگین‌تر بودیم!.»
امّا من که گوشَم به این حرف‌ها بدهکار نبود، رفتم که رفتم!...
چرخیدم، چرخیدم، چرخیدم و بیشتر غرفه‌ها رو سر زدم و بیشتر سالن‌های نمایشگاه بیستم رو با گام‌های لرزان و خسته درنوردیدم و هرچی که دیدم و پسندیدم و خریدم دونه‌دونه براتون می‌گم:!
قبل از هرچیز باید بگم که محاسن نمایشگاه کتاب ِامسال از تمام نمایشگاه‌های گذشته بیشتر بود.! شاید هیچ نمایشگاهی تا امروز، به این اندازه محاسن نداشته!. امسال بیشتر غرفه‌ها در اختیار ناشران کتاب‌های فرهنگی و تربیتی بود و همین باعث شده بود برادرانی که همگی دارای محاسن بلند و پُرپُشت بودند کار فرهنگی انجام بدن و کتاب‌فروشی بزنند!.. کی بود گفت: آتیش!...
باور کنید کمتر پیش اومده که این مقدار محاسن انبوه توی یک نمایشگاه داخلی یا خارجی کنار هم جمع‌ شده باشه!.

کتاب خوب و تازه که نه‌دیدم! نه شنیدم!...
چندتا کتاب درسی خریدم...(۱)
وقتی قیمت‌ها رو ‌پُـرسیدم، بیشتر اوقات سه‌متر ‌پریدم!.. برای نمونه کتاب سه‌جلدی اشعار صائب تبریزی که سال گذشته ۹۵۰۰ تومن بود رسیده بود به ۲۸۰۰۰ تومن.! حسرت خریدنش به دلم موند!.
شنیده بودم که امسال بسیاری از ناشران حرفه‌ای قهر کردن و نیومدن نمایشگاه!، رفتم و به‌چشم دیدم!...

اندر حکایت جابجائی نمایشگاه کتاب و جدائی‌اش از نمایشگاه مطبوعات:

الف) نمایشگاه مطبوعات و نمایشگاه کتاب دوقلوی به‌هم چسبیده‌ای بودند که با شجاعتِ بی‌نظیرِ وزیر فرهنگ در یک عملیات برقی و اضطراری پس از نوزده‌سال از هم جدا شدن!..
ب) با برپائی نمایشگاه کتاب بیستُم، مسئولان وزارت ارشاد همگی نمره‌ ۲۰ گرفتن!. وزیر ارشاد برای اولین بار در تاریخ دوران تحصیل خود شاگرد ممتاز شد!.
ج) ناشران حرفه‌ای و باسابقه که هرسال بیشترین تعداد بازدیدکننده رو داشتن همگی رفوزه شدن..
د) نویسندگانی که کتاب‌شون دَه بیست‌بار تجدید چاپ می‌شُد تو درس ممیّزی تجدید شدن!..
ه ) وزیر ارشاد گفت: کتاب ِاصولی یعنی کتابی که هرچی همون دفعه‌ی اوّل چاپ می‌کنن، یکجا و فلّه‌ای به موسسه‌ای، نهادی، جائی بفروشن بــره پیِ‌کارش!.. معنی نداره کتاب ۲۰ بار تجدید چاپ بشه!. این نویسنده‌ها باید یاد بگیرن، جوری کتاب بنویسن که نیازی به تجدید دوباره و سه‌باره‌ش نباشه!.. ما که کــاغذ مفت و مجانی نداریم که!.. باید جلوی ریخت و پاش‌های اضافی گرفته بشه.. تـــازه! مگه روزنامه‌ی وزین کیهان ازین کاغذا نمی‌خـواد؟! روزنامه‌های ایــران، جــام‌جــم، رسالــت، ابـــرار و چندتای دیگه هم هستن که ما باید بیشتر از گذشته هوای اونارو داشته باشیم!.

-------------------

فهرست کتاب‌هائی که از نمایشگاه خریدم:

۱) قرآن کریم... ۳ جلد بدون ترجمه فارسی و یک جلد نفیس با ترجمه..
۲) شاهنامه فردوسی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، نسخه‌ی چاپ مسکو..
۳) مثنوی مولوی، چاپ جدید بود با فونتی خوانا و چاپی زیبا...
۴) عرفان جامی در مجموعه آثارش، آخرین شاعر از نسل شعرای بزرگ. سوسن آل رسول
۵) فردوسی‌نامه، ملک‌الشعرای بهار، به‌کوشش محمد گلبن
۶) ترجمه‌ی چندمتن پهلوی از ملک‌الشعرای بهار، به‌کوشش محمد گلبن
۷) شبلی، مجنون عاقل، فقیه، محدث، عارف و صوفی،. کاظم محمدی وایقانی، چاپ دوم
۸) ابن‌عربی، بزرگ عالم عرفان نظری، کاظم محمدی، چاپ دوم
۹) غزالان در میان خلایق، دکتر عبدالحسین فرزاد، اشعار کلاسیک عاشقانه‌ی عربی با ترجمه
۱۰) ابوسعید ابوالخیر، پیر دانش و بینش
۱۱) مولانا، پیر عشق و سماع، چاپ دوم، کاظم محمدی

 

نظرات 15 + ارسال نظر
گل سرخ 20 اردیبهشت 1386 ساعت 06:39 ب.ظ http://www.afsos.blogsky.com

من شما را لینک کردم ...زود باش تو هم لینک کن که بی حساب بشیم ها ...زود زود

مدیر وبلاگ 21 اردیبهشت 1386 ساعت 07:56 ب.ظ http://www.nabavi.tk

با سلام:
ممنون از لطفتان نسبت به وبلاگ. با اجازه شما لینک وبلاگ شما رادر وبلاگ سید ابراهیم نبوی اضافه کردیم.
ضمنا اینم از کامنت تا دیگه دلخور نشید.
موفق باشید و سر بلند

شیرین ناز 21 اردیبهشت 1386 ساعت 09:20 ب.ظ http://shirinnaz628.blogfa.com

وقتی پستت رو خوندم داشتم شاخ در میاوردم یکی از نمایشگاه تعریف کرده اما جلوتر که رفتم...
با حال بود.مرسی.
درسته ادبیات رو دوست دارم چون نان ونمک.
البته به لیست کتابهاتون حسودیم شد...
به قول سنجد:بر می گردم!

نگار 21 اردیبهشت 1386 ساعت 10:02 ب.ظ

بابا خیلی وضعت خوبه تحویل بگیر

بهشت 23 اردیبهشت 1386 ساعت 04:34 ق.ظ http://nochagh.blogsky.com

.........................................

jam 23 اردیبهشت 1386 ساعت 08:23 ق.ظ

برای منهم فرصتی پیش آمد تا روز پنجشنبه به اتفاق یکی از دوستانم به نمایشگاه کتاب بریم تا دلتون بخواد گوشت و آب معدنی زیاد بود دریغ از یه ساعت توی سالن.

بهشت 23 اردیبهشت 1386 ساعت 09:22 ق.ظ http://nochagh.blogsky.com

با سلام و تقدیر و تشکر از شما که هیچ مشکلی را مانع رفتن به نمایشگاه کتاب و خرید چندین جلد کتاب مستمسک قرار ندادید

سارا 24 اردیبهشت 1386 ساعت 03:00 ب.ظ http://www.afsos.blogsky.com

روی عکسا گرد و خاکه بیشتر دلا هلاکه
قحطی گلای پونه ست تقدیرا دست زمونه ست
عهد و پیمونا شکسته رشته ی دلا گسسته
تقویما رو ماه تیره زندونا پر اسیره
آدما یا همه مردن یا که مات و دل سپردن
عصر ما عصر فریبه عصر اسمای غریبه
عصر پژمردن گلدون چترای سیاه تو بارون
مرگ آواز قناری مرگ عکس یادگاری
تا دلت بخواد شکایت غصه ها تا بینهایت
دلای آدما تنگه غصه هم گاهی قشنگه
چشما خونه ی سواله مهربون شدن محاله
حک شده روی هر دیواری که چرا دوسم نداری
خونه هامون پر نرده پشت هر پنجره پرده
تا دلت بخواد مسافر تا بخوای عاشق و شاعر
شبا سرد و بی عروسک دلای شکسته از شک
زلفای خیلی پریشون خط زدن رو اسم مجنون
شهری که سرش شلوغه وعده هاش همه دروغه
چشمای خیره به جاده عشوه های نخریده
آسمونا پر دوده قلب عاشقا کبوده
گونه ی گلدونا زرده رفته و بر نمی گرده
آدما بی سرگذشتن آهوا بدون دشتن
دفترا بدون امضا ماهیان بدون دریا
تشنه ها هلاک آبن همه حرفا بی جوابن
نصف زندگی نگاهه بقیش همه گناهه
خدا رو انگار گذاشتن رو زمین و بر نداشتن
در و دیوارا سیاهه آدرسامون اشتباهه
شب و روزا پر عادت وقت که شد شاید عبادت
خدا مال غصه هاته وقتی غم داری خداته
روی آینه ها غباره شیشه ی پنجره ی تاره
بغضا بی صدا و کاله همه از فکر و خیاله
قلک خوبیا خالی مهربونیا خیالی
قفسا پر پرنده لبای بدون خنده
نه شنیدنی نه گوشینه گلی نه گلفروشی
مرگ جشنای تولد مرگ اون دلی که گم شد
خستگی بی اعتمادی شک و تردید زیادی
امتحان مکرر لونه های بی کبوتر
مشقامون بدون امضا اسممون همیشه رسوا
نمره های عشقمون تک بامامون بدون لک لک
همه غایب تو دفتر مث بالای کبوتر
خونه ها بدون باغچه بدون حافظ و طاقچه
نه برای عشق میلی نه کسی به فکر لیلی
دیگه پشت در بسته کسی بیدار ننشسته
نه کسی نه انتظاری نه صدای بی قراری
واسه عاشقی که دیره لااقل دلت نگیره
کاش تو قحطی شقایق باز بشیم سوار قایق
بشینیم بریم تو دریا من و تو تنهای تنها
ماهیا خیلی امینن نمی گن اگه ببینن
انقدر می ریم که ساحل از من و تو بشه غافل
قایق و با هم می رونیم می ریم اونجاها می مونیم
جایی که نه آسمونش نه صدای مردمونش
نه غمش نه جنب و جوشش نه صدای گلفروشش
مث اینجا ‌آهنی نیست خوبه اما گفتنی نیست
پس ببین یادت بمونه کسی ام اینو ندونه
زنده بودیم اگه فردا وعده ی ما لب دریا
صبح پاشو بدون ساعت که فراموش بشه عادت
نره از یاد تو زیبا وعده ی ما لب دریا


آهای آدمیان ، به چشمهای خود بیاموزید که نگاه به کسی نیندازند ، اگر نگاه انداختند عاشق نشوند اگر عاشق شدند وابسته نشوند اگر وابسته شدند مجنون نشوند و اگر نیز مجنون شدند با عقل و منطق زندگی کنند

شقایق 24 اردیبهشت 1386 ساعت 11:00 ب.ظ

مرسی!

منصوره 25 اردیبهشت 1386 ساعت 12:44 ق.ظ http://sori.blogsky.com

سلام چه همه کتاب خریدی فکر می کنم به عرفان وشعر علاقه زیادی داری
اما قرآن کریم بهترین انتخاب بود
امیدوارم بهترین استفاده را در زندکی ازش ببری

برهان 25 اردیبهشت 1386 ساعت 09:36 ق.ظ http://www.abdolaliborhan.blogf.com

شیرین ناز 25 اردیبهشت 1386 ساعت 11:48 ب.ظ http://shirinnaz628.blogfa.com

چرا آپ نمی کنی؟

زهره 6 خرداد 1386 ساعت 09:35 ق.ظ http://zohreh.wordpress.com

سلام... شما از خواننده های وبلاگ قبلی من بودین یادتونه؟ امروز اتفاقی لینکتون رو دیدم ..

میترا 7 خرداد 1386 ساعت 07:50 ب.ظ

سلام
می نویسم تا بگم که منم مطلبت رو خوندم. در جواب گله ی مطلب قبلت. اما در موردش نظری ندارم خوب!!!

behesht 8 خرداد 1386 ساعت 06:00 ق.ظ http://nochagh.blogsky.com

میدونم چرا نمی نویسی.چون مردا لب کلام را میگن و دیگه از شاخچه برگچه ها .....نه حدس می زنی چرا نمی نویسی چون مگه آدم یه حرف را چند بار می زنه؟عاقل را اشاره ای کافیست .ببخشید شاید حدسم اشتباه بوده باشد ÷س احتمال میدم به این علت نمی نویسید که حرفا زیاده هجوم آوردند به ذهنتان و انتخاب برای شما مشکل شده از کدام بگویید.خب شایدم نوشتن وبلاگ از الویت های زندگی تان نیست.شایدم چون مردا اهل عمل هستند حرف کم می زنند نمی نویسید.من کاری ندارم به چه علت نمی نویسید فقط توصیه ای دارم که بنویسید مبادا بازدید کنندگان وبلاگ نومید شوند بروند پیدایشان نشود.در ضمن مرا راهنمایی کنید چگونه بنویسم اینقدر تذکر اخلاقی نگیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد