مادر ( ۱ )

 

میم مثل مادر...

فیلم تاثیرگذاری بود. بازی‌ها جای هیچ حرفی نداشت. گلشیفته و پسرش فراتر از بازیگری بودند. هردوتا تو نقش خودشون ذوب شده بودند. توقع از گلشیفته خیلی بالا رفت. جای تبریک فراوون داشت. برای رسول ملاقلی‌پور فاتحه خوندم. کسی که چند ماه پیش از مرگشُ، و تو آخرین فیلمی که ساخته، چندبار آیه‌های سوره‌ی «الرحمن» تلاوت شد خیلی باید آدم خوشبختی باشه. تنها ضعف فیلم شلوغ‌بودن بیش‌از اندازه و استفاده از چندین و چند سرفصل و گرفتاری مثل: ( سیاست، عشق، طلاق، موسیقی، کورتاژ، قاچاق دارو، کودکان معلول، مادر، پدر، جبهه و جنگ، شیمیائی، دخترفراری، ام‌اس، فداکاری و ...) بود که هرکدوم به‌تنهائی می‌تونست درون‌مایه‌ی یک فیلم سینمائی باشه و ترکیب همه اونها باهم برای یک فیلم ۱۱۳ دقیقه‌ای برای تماشاچی خیلی سخت و گیج‌کننده بود. کلاف سردرگمی از انواع موضوعات یک جامعه‌ی امروزی توی فیلم نمایش داده شده بود که برای نتیجه‌گیری پایان فیلم خیلی باید درگیر می‌شدی. تا ساعت ۱ نیمه شب ‌به تماشای فیلم نشسته بودم و بعدش رفتم که بخوابم|، اما دریغ!... صدای اذان صبح به‌گوش می‌رسید و من هنوز درگیر بودم و کلافه... این کلافه بودن چیزی نبود جز تاثیرگذاری یک فیلم خوب که ناگفتنش از انصاف خیلی دوره. برای مادر مطلب شماره ۲ آماده کردم که بعد از این می‌نویسم.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد