سقط جنین بخاطر قسط ماشین!.
- بَه بَه! آقــا رضــا!. سلام؛ چطوری؟ چه عجب از این طرفا!.
- چاکریم. سلامت باشی. داشتم رد میشدم، شمارو دیدم ترمز کردم، یه احوالپرسی بکنم.
- قربونت برم. لطف کردی. راستی، ماشین مبارکه آقا رضا!. انشاا... چرخش بچرخه!. فقط شیرینی یادت نره!.
- قابلی نداره!. چّشم شیرینی هم روی چشام. قسطی دیگه این حرفهارو نداره!.
- مبارکه،. خوب آقا رضا، خانواده خوب هستن انشاا...؟!.
- همه خوبن. سلام میرسونن.
- سلامت باشید. خوب تعریف کن ببینیم چه خبرا؟ کم پیدا شدی حسابی ناقلا!.
- گرفتاریم به خدا.. غریبه که نیستی آقا مجید!، از کلّهی سَحر دنبال یه لقمه نون حلال واسه زن و بچه تو این خیابونهای شلوغ با این ماشین قراضه پرسه میزنیم تا شب!.
- ای بابا. خدا سلامتی بده. مشکلات برای همه هست. ناشکری نکن. خدا بزرگه.
- نه بابا ناشکر که نیستیم. هرچی قسمت باشه همون میشه، کاریش نمیشه کرد!.
- ببینم، راستی آقا رضا، بچهدار هم شدی بهسلامتی؟!!
- نه بابا!. هنوز نه!... والله راستش چندتا قسط ماشین هنوز مونده!. اینه که هنوز اقدامی نکردیم!. انشــاا... اقساط ماشین که تموم شد یهفکری میکنیم!. هر چی خدا بخواد!.
- بله!... صحیح!...
- خوب آقا مجید، با اجازه!...
- هآ!، آها!.. سلام برسون!!