یادش بخیر

دلم نمی‌آد شماره‌ی موبایلشو از حافظه‌ی گوشیم پاک کنم! خیلی دوست دارم لااقل یکبار دیگه صداشو بشنوم و باهاش حرف بزنم. هنوز رفتنشو باور نکردم، اما اون برای همیشه رفت. برای همیشه....

تو همین تعطیلات عید چندبار بهم زنگ زد. نمی‌دونم، شاید می‌خواست خداحافظی کنه. دو سه هفته‌ای می‌شد که ندیده بودمش و دلم خیلی براش تنگ شده بود. تلفنی چندبار با هم حرف زدیم و یادم میآد بار آخر بعد از اینکه سال نو رو تبریک گفت باهام خداحافظی کرد... چون پیش از عید با موتور تصادف کرده بود، پاش تو گچ بود. تمام تعطیلات رو با پای شکسته تو خونه نشسته بود و حوصله‌اش سر رفته بود. خانمش چندماه می‌شد که گواهینامه گرفته بود و رانندگی می‌کرد. یک پسر ۱۴ ساله و یک دختر ۱۰ ساله داشت، و دخترش خیلی عجیب بابائی بود جوری که روزی بیست سی بار به موبایلش زنگ می‌زد. هفته‌‌ی دوم عید هوس کرد که مسافرت بره و چون خودش نمی‌تونست رانندگی کنه خانمش نشست پشت فرمون و با احتیاط تمام رفتن سمنان. اما تو راه برگشت بدون اینکه با اتومبیل دیگری برخورد کنن از روی یک پل سقوط کردن و دوست من که با دختر دردونه‌اش روی صندلی عقب نشسته بود، هرجور بود تونسته بود دخترش رو از ماشین پرت کنه بیرون و خودش بعد از چند دقیقه فوت کرد... پسرش ( آرش ) بعد از اینکه چهار روز تو کما بود پریروز صبح مُرد... خانمش بعد از یک هفته هنوز تو حالت بیهوشیه. دختر کوچولو ( نیلوفر ) با کتف شکسته از بیمارستان مرخص شده. باور کنید دلم خیلی برای دوست عزیزم تنگ شده... برای همیشه جاش خالی موند بین همه‌ی رفقا که خیلی هم دوستش داشتن... یکیش خود من که خیلی برام عزیز و دوست‌داشتنی بود... یادش بخیر... عین‌الله هم رفت... 

                       دیر آمدن و شتابِ رفتن              آئین گُل است در گلستان

نظرات 3 + ارسال نظر
آدینه بوک 18 فروردین 1385 ساعت 11:53 ب.ظ http://www.adinehbook.com

سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.

امید 19 فروردین 1385 ساعت 01:41 ق.ظ http://www.omidak.com

مرسی رفیق !

بهشت 21 فروردین 1385 ساعت 01:46 ب.ظ

گرگ اجل یکایک ازین گله میبرد.خدایش بیامرزد.بیچاره خانمش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد