خبــرَت خــرابتـَر کــرد، جَـــراحــتِ جـدائی چو خیالِ آبِ روشن که به تشنگان نمائی
بشُدی و دلببردی و بدست غـم سپُــردی شب و روز در خیالی و ندانمَت کــجائی؟
تو جفای خود بکردی و نه مــن نمیتوانم که جفا کنم، ولیکن نه تو لایـق جـفائی
بیم است که سودایت دیوانه کند ما رادر شهر به بدنامی افسانه کند ما رابهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آریترسم که غمت از جان بیگانه کند ما رادر هجر چنان گشتم ناچیز که گر خواهدزلفت به سر یک مو در شانه کند مو رازان سلسله گیسو منشور نجاتم دهزان پیش که زنجیرت دیوانه کند ما را
منکه دیروز کلمنت گذاشتم! چیکارش کردی؟
خیلی وقت بود نبودی گفتم بلاگ اسکای هیشکی رو سر کار نذاشت تو رو خوب گذاشته که اینهمه مدت آفتابی نشدی ،جدای این حرفا عجب شعری بود ها ، عین خوردن یه چای داغ تو یه روز برفی بهم چسسسسسسسسسسسسسبید
گویا موفق شده اید
مبارکا باشه منزل نو
سلامبسیار زیباست. موفق باشید. یا حق
بیم است که سودایت دیوانه کند ما را
در شهر به بدنامی افسانه کند ما را
بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری
ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را
در هجر چنان گشتم ناچیز که گر خواهد
زلفت به سر یک مو در شانه کند مو را
زان سلسله گیسو منشور نجاتم ده
زان پیش که زنجیرت دیوانه کند ما را
منکه دیروز کلمنت گذاشتم! چیکارش کردی؟
خیلی وقت بود نبودی گفتم بلاگ اسکای هیشکی رو سر کار نذاشت تو رو خوب گذاشته که اینهمه مدت آفتابی نشدی ،
جدای این حرفا عجب شعری بود ها ، عین خوردن یه چای داغ تو یه روز برفی بهم چسسسسسسسسسسسسسبید
گویا موفق شده اید
مبارکا باشه منزل نو
سلام
بسیار زیباست.
موفق باشید. یا حق