ْ ْ روزها از پی هم پرشتاب میروند. چیزی فراموش نمیشود، آدمها چیزی متفاوت از احساسشان نیستند، حتّی اگر حضورشان را حس نکنیم و یا گمان کنیم که فراموش کردهایم و کردهاند. همهچیز در وضوحِ کامل بی عیب و نقص همیشه و همیشه جاودان خواهد ماند در هیاتهایی غریب بی آنکه بخواهیم و یا حتی بدانیم.
ْ ْ------------------------
...........
نگارَم دَر زَد... نگارَم دَر زَد...
خداوندا یاری کُن... دِلَم میلَرزد...
من این یکدَم را... به عُمری جویم...
که خواهَم با او... غمِ دل گُویم... غَمِ دل گُویم...
------------------
مطلبِ
امروز، بعد از چندروز،
یکنظر داشت...
------------------
اهلِ
نظر دوعالَم در
یکنظر ببازند
عشقاست و داوِ اوّل بر نقدِجان توان زد
------------------------
گرچه میگُفت که زارَت بکُشم میدیدَم
که نهانَش
نظری با منِ دلسوخته بود!
------------------------
از راه
نظر مرغ دلَم گشت هواگیر
ایدیده نگهکُن که به دام که درافتاد؟
------------------------
نازنینا
یکنظر در روی آن زیبا
نگارگر بهجانی میدهند، اینک خریدار آمده
------------------------
حریف عشق تو بودم چو ماهِ نو بودی
کنون که ماهِ تمامی
نظر دریغ مدار
------------------------
نظرکردن به درویشان منافی بزرگی نیست
سلیمان با چنانحشمت
نظرها بود با مورش
------------------------
روی
نگار در
نظرم جلوه مینمود
از دور بوسه بر رُخ مَهتاب میزدم
------------------------
سوزِ دل، اشکِ روان، آهِ سحر، نالهی شب
اینهمه از
نظر لُطف شُمـــا میبینم
------------------------
چشم خود را گفتم آخر
یکنظر سیرش ببین
گُفت میخواهی مگر تا جوی خون رانَد ز مَن؟؟
------------------------
کِی کُند سوی دل خستهی حافظ
نظری؟
چشمِ مستَش که به هرگوشه خرابی دارد!
------------------------
* داو اوّل: مرحلهی اّول در بازی نَرد
** نَقدِ جان: تمام هستی
کاش که روزها با شتاب بروند٬ کاش
سلام من سمیه شاگرد شما هستم {اکباتان} مثل همیشه خیلی عالی بو د