و باز هم مرگ یک دانشجو

مکان: بیمارستان مصطفی خمینی(ایتالیا) نزدیک میدان ولی‌عصر
زمان: دوشنبه  ۵ / ۲ / ۸۴   ساعت ۲۳
اتفاقی که برای دانشجویان دوره‌ی فوق لیسانس و دکترای دانشگاه پلی تکنیک تهران افتاد.
...........
جلوی در اصلی بیمارستان جمعیت زیاد بود، و این نشون می‌داد که باید اتفاقی افتاده باشه. با یک نگاه به چهره‌ی کاملاْ جوان جمعیت حاضر، براحتی میشد فهمید که همگی تحصیلکرده و دانشجو هستند. همه بهت‌زده و ناراحت از اتفاقی که یکی دو ساعت پیش رخ داده بود. خوابگاهشون چند تا کوچه بالاتر از بیمارستان بود و هرلحظه به تعدادشون افزوده می‌شد. آماده‌ی پاسخگوئی به هر پرسشی بودند و خیلی راحت با هر رهگذری درددل می‌کردند.  من هم که کم کنجکاو نبودم!. می‌‌گفتند یکی از همکلاسیهاشون که تو خوابگاه با هم زندگی می‌کردند ساعت ۵ بعدازظهر سکته کرده و هر چی تلاش کردند که یه‌جوری نجاتش بدن بی‌فایده بوده و بعد از ۴۵  دقیقه عزرائیل زودتر از هر اورژانس و آمبولانسی به سراغ این دانشجوی بینوا اومده بود و اونو با خودش بُرده بود. اما داستان دردناک این بود که کوچه‌ی بالائی خوابگاهشون یک بیمارستان متعلق به یکی از اُرگان‌ها بوده که به درخواست تلفنی و حضوری اونها هیچ پاسخی نداده بود و از زیر بار مسئولیت بدیهی نجات جان یک بیمار خیلی راحت شونه خالی کرده بود. بلافاصله هم با اورژانس تهران تماس گرفتند و انتظارشون هیچ سودی نداشته، چون آمبولانس اورژانس وقت نوشدارو رسیده بود و دیگه هیچ شانسی نمونده بود. با بخش اورژانس بیمارستان مصطفی خمینی هم تماس گرفتند (‌هم حضوری و هم تلفنی) که در کمال ناباوری آنها هم از یک کمک رسانی ساده و ابتدائی طفره رفتند و در پاسخ گفتند که بیمارتون رو خودتون با تاکسی به اینجا بیارید. با ناراحتی زیاد و بغضی سخت فروخورده حرف می‌زدند. می‌گفتند که آسانسور خوابگاه از مدتها پیش خراب بوده و قابل استفاده نبوده و بخاطر تنومند بودن دانشجوی بیمار امکان انتقالش از طبقه‌ی دَهم به پائین ساختمان به هیچ وجه نبوده. دانشجوی فوت شده به تازگی فوق لیسانس رو تموم کرده بوده و داشته برای دفاع از پایان نامه‌اش آماده میشده. اون به همین راحتی مُرده بود و حالا دوستانش بدون هیچ سازماندهی قبلی جلوی بیمارستان جمع شده بودند تا از حق و حقوق خودشون و دوست از دست‌رفته‌شون دفاع کنند. مسئول بیمارستان اومد و نماینده‌ی دانشجویان که خونسردترین اونها هم بود براش داستان رو گفت. ساعت دقیق تماس، تعداد تماسها، پاسخ مسئول اورژانس و هر چی که لازم بود بصورت مکتوب در اختیار نماینده‌ی دانشجویان بود و او کاملاْ مسلط توضیح می‌داد. اما دریغ از یک ذره احساس شرمندگی در چهره‌ی مسئول سفید پوش.! فقط دنبال این بود که تقصیر رو به گردن دیگری و دیگری و دیگری بیندازه، جوری که من یکی دو قدم عقب عقب رفتم! تو چهره‌ی تک تک دانشجوها می‌شد خوند که هیچکدومشون قصد دعوا و آشوب ندارند و اصلاْ اهلش نبودند. پس از مدتها درس خوندن تو این مملکت خوب می‌دونستند که زور اسلحه‌ی پرزوری نیست و باید ساکت ایستاد و آرام حرف زد تا بهانه بدست بی‌بهایان نداد. سکوت اونها آرامش قبل از طوفان نبود، ولی از چشمهای بعضی‌هاشون خوب می‌شد فهمید که طوفان گریه در راهه. نماینده تو حرفهاش می‌گفت: ۲۵ سال زحمت پدر و مادری که خودشون رو برای جشن فارغ‌التحصیلی آماده می‌کردند چی می‌شه؟ مگه شما سوگند پزشکی از یادتون رفته؟! چرا مسئولیت سرپرستی بخش اورژانس یک بیمارستان به فردی واگذار بشه که تنها راهنمائی او به مراجعین پیداکردن یک تاکسی خالی باشه!؟ مگه شما خودتون فرزند ندارید؟ مگه عاشق بچه‌هاتون نیستید؟ بی‌خیالی تاکی و تاکجا؟؟؟؟
و من با خودم می‌گفتم: ای کاش این‌قدر که برای ازدواج دانشجوئی هزینه‌ی تبلیغات و مراسم می‌کنند (و بعد هم عروس و داماد رو به امان خدا رها می‌کنند)، قدری هم به مرگهای دانشجوئی- که تعدادشون هم هر روز افزایش پیدا میکند- می‌پرداختند.  
نظرات 4 + ارسال نظر
باران 6 اردیبهشت 1384 ساعت 02:03 ق.ظ http://shamlo.blogsky.com

از چه کسانی چه انتظاراتی داری ؟!
ببین اون عزیز که یک نفر بوده !
۲۵۰۰۰ نفر زلزله ی طبس ! ۴۰۰۰۰ نفره زلزله ی رودبار ! ۴۰۰۰۰ نفر بم! ۱۳ تا دانش آموز سوخته ی سفیلان ! قطار نیشابود ! ۷ نفر ورزشگاه آزادی ! ۳ نفر بیمارستان ایرانمهر ! صدها نفر کشته های روزانه ی جاده ها ! این همه فرزند کشی پدر ها !

اینا آدم نبودند ؟ قتل های زنجیره ای آدم نبونند ؟
فراموش کن عدالت خواهی رو اینجا !
برهوت است !

شاجین 6 اردیبهشت 1384 ساعت 02:17 ق.ظ http://shajin.blogsky.com

از دریایی که طوفان ظلمت می وزد/ بخار انتقام بر می خیزد.
بی خیالی نه ولی تا کجا؟؟ من هم مثل تـــــــــوی عزیز نمی دونم! قلمی پر بار برایت آرزو میکنم.

hajieh 6 اردیبهشت 1384 ساعت 10:49 ق.ظ http://www.hajieh.blogsky.com

salam
mamnoon az in ke behem sarzadi

رضا 7 اردیبهشت 1384 ساعت 04:00 ب.ظ http://reza-n.blogspot.com

احیاناْ این دانشجو جناب پاپ نبوده؟ چون ما نفهیدیم خیابون ایتالیا منظورته یا کشور ایتالیا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد