تمام غزلهای حافظ دوست داشتنی است اما هر گاه آتش به جانش افتاده، کلامش رنگی دیگر دارد. حافظ، حافظه هر ایرانی است. برگزیدن یک غزل از او کار آسانی نیست. اما من این غزل حافظ را بر میگزینم...
------------------
بَـرنیامــــد از تـمنّای لـبَت کــــامــم هـنوز بَر امیدِ جامِ لَعلَات دُردی آشامم هنوز
روز اوّل رفــت دینــم، بــر سـر زلـفین تــو تا چه خواهد شد درین سودا سرانجامم هنوز
ساقیا یک جرعهای زان آبِ آتشگون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلف ترا مشک خُتَن میزند هر لحظه تیغی مُو بر اندامم هنوز
پــرتـو روی تـو تـا در خلوَتم دیـد آفـتــاب میرود چون سایه هر دَم بر دَر و بامَم هنوز
نام من رفتهست روزی بر لبِ جانان به سَهو اهل دل را بوی جان میآید از نامَم هنوز
در ازل دادهست مــا را ســاقیِ لعل لبت جرعهی جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
ای که گفتی جان بده ، تا باشدت آرام جان جان به غمهایش سپُردم نیست آرامم هنوز
در قلـــم آورد حـــافظ قـصه لـعل لــبش آب حیوان میرود هر دم ز اقلامم هنوز
-----------------
انتخاب ردیف ْهنوزْ زیبائی دلنشینی به این غزل داده است به گونه ای که میتوان گفت این غزل تاریخ مصرفی همیشگی دارد و این ْهنوزْ همچنان ادامه دارد.
این غزل زیبا را، ْحسامالدین سراجْ در نوار ْبی نشانْ به آوازی دل انگیز خوانده است... فقط یک پیشنهاد بود البته!!!