پیدا شده در قسمت نظرات !!!

مثل یک بختَک سنگین، گاهی بر جانت می نشیند، چنگ می اندازد، خونین میکند وهنوز دل دل زخم ات خوب نشده باز هم چنگ می اندازد...
آنقدر که بیهوش شوی، چیزی شبیه خلسه،...
در آن حالت غریب، از شدت درد پهنای صورتت خیسِ خیس می شود، کمی زخم ات آرام میگیرد، می باری می باری، مثل رگبارهای پاییزی، گاهی با هق هقی رعد گونه و گاهی مثل باران صبحگاهی نرم و آهسته.....
همه وجودت که آتش گرفت و غَمَت بر همه جانت عمیق نشست، کمی آرام می گیری....
گویی مهمان ناخوانده ای را به زحمت می پذیری....
دیگر گزیری نیست، زخمی عمیق بر چهره روحت نشسته، می ترسی از اینکه آیینه روحت را ببینی، به غایت زشت می نماید، جراحتی عمیق بر روحت خودنمایی میکند.....
زخمی زمینی بر روحی آسمانی، عجب ننگی ......
باز هم گاهی درونت دل دل میکند، آنقدر که فراموشش نکنی و می روی تا پذیرای زخمی عمیق تر باشی ........

نظرات 4 + ارسال نظر
بهشت 5 مرداد 1383 ساعت 12:21 ب.ظ http://nochagh.blogsky.com

سلام
این روزا وبلاگ شما نورانی شده به رنگ عواطف

هاجر 5 مرداد 1383 ساعت 04:11 ب.ظ http://tiktak-h.blogsky.com

سلام وبلاگم به روز شد منتظرت هستم.

قاصدک 6 مرداد 1383 ساعت 07:17 ق.ظ http://636.blogsky.com

خیلی جالب بود به دل می شینه............

شهرام 8 مرداد 1383 ساعت 09:06 ب.ظ http://shimbal.blogspot.com

طبله جون بد خواه مد خواه داری خداییش عکسشو بده برات پاره کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد