مثل یک بختک سنگین گاهی بر جانت مینشیند، چنگ می اندازد، خونین میکند وهنوز دل دل زخمت خوب نشده باز هم چنگ می اندازد آنقدر که بیهوش شوی چیزی شبیه خلسه از شدت درد ودر آن حالت غریب پهنای صورتت خیس خیس میشود کمی زخمت آرام میگیرد، میباری میباری مثل رگبارهای پاییزی گاهی با رعد هق هقی و گاهی مثل باران صبحگاهی. همه وجودت که آتش گرفت و غمت بر همه جانت عمیق نشست کمی آرام میگیری گویی مهمان ناخوانده ای را به زحمت میپذیری دیگر گزیری نیست زخمی عمیق بر چهره روحت نشسته میترسی از اینکه آیینه روحت را ببینی به غایت زشت مینماید جراحتی عمیق بر رخ روحت خود نمایی میکند زخمی زمینی بر روحی آسمانی عجب ننگی
باز هم گاهی درونش دل دل میکند آنقدر که فراموشش نکنی و می روی تا پذیرای زخمه ای عمیقتر باشی ........
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام. وبلاگت مثل اسمش قشنگه.اگه وقت کردی یه سرم به وبلاگ ما بزن ببن چه جوریه.خوشحال می شم
زیاد غصه نخور به قول شازده کوچولو وقتی تن به اهلی شدن بدی باید غصه هاش رو هم تاب بیاری .
نه دیگه این واسه ما
دل نمیشه
سلام آقاجون :
داری با کی صحبت میکنی ؟ ؟
یک تازه وارد !
مثل یک بختک سنگین گاهی بر جانت مینشیند، چنگ می اندازد، خونین میکند وهنوز دل دل زخمت خوب نشده باز هم چنگ می اندازد
آنقدر که بیهوش شوی چیزی شبیه خلسه از شدت درد ودر آن حالت غریب پهنای صورتت خیس خیس میشود کمی زخمت آرام میگیرد، میباری میباری مثل رگبارهای پاییزی گاهی با رعد هق هقی و گاهی مثل باران صبحگاهی.
همه وجودت که آتش گرفت و غمت بر همه جانت عمیق نشست کمی آرام میگیری گویی مهمان ناخوانده ای را به زحمت میپذیری
دیگر گزیری نیست زخمی عمیق بر چهره روحت نشسته میترسی از اینکه آیینه روحت را ببینی به غایت زشت مینماید جراحتی عمیق بر رخ روحت خود نمایی میکند زخمی زمینی بر روحی آسمانی عجب ننگی
باز هم گاهی درونش دل دل میکند آنقدر که فراموشش نکنی و می روی تا پذیرای زخمه ای عمیقتر باشی ........