ایرانی جماعت!

             << بیشتر آدمها، یا بُـنگاهی هستند، یا سـمسار>>!!
این جمله‌ای بود که چند وقت پیش یکی از دوستانِ قدیمی به من گفت. اون روز که این جمله رو گفت، مثالهائی برای من زد تا منظورش رو خوب درک کنم. اما امروز که دارم اینجا می‌نویسم دیگه خودم کاملاْ به این حرف اعتقاد دارم و می‌خوام از خودم دلایل و مثالها رو بگم. شما هم حتماْ از این نمونه‌ها زیاد سراغ دارید...
نمونه‌ای از حرفهائی که ما آدمهای ایرانی در همصحبتی با همدیگه می‌زنیم
:

                             نمونه برای سمسارها
!...
-
اِه! موبایل گرفتی... بَه‌بَه!... مبارکه. چند خریدی؟! صفره یا کارکرده؟!.. از این پیش‌شماره جدیدهاست؟. قسطی گرفتی یا نقد؟.
- ببینم رسیور ماهواره الان چند قیمته؟. دست دُوّمش چنده؟ چیزی سراغ داری؟.
- عجب گوشی باکلاسی داری!. تازه گرفتی؟ حتماْ دوربین هم داره؟! چقدر حافظه داره؟. سامسونگه؟
. جدیدتر از این هم تو بازار هست؟.
- وای پسر، امروز یه دوربین فیلمبرداری دیدم چقدر خوشگل بود. غلط نکنم قیمتش باید حدود نیم میلیونی باشه. چی می‌شد یه دونه از اینها می‌تونستم بخرم؟!.
- اِه! ضبط ماشینت رو عوض کردی؟. بَه‌بَه! چقدر قشنگه!. چند خریدی؟ سی‌دی هم می‌خوره؟! بابا ایوالله! باند خربزه‌ای هم که بستی!. ام‌پی‌تری هم باید بخونه!؟ مگه نه؟.

                                          نمونه برای بنگاهی‌ها...
-
واه واه ماشین چقدر گرون شده!. من پارسال مدل ۸۰  رو فروختم فلان قیمت، دیگه اصلاْ با این پولی که برام مونده، امسال هیچی نمی‌تونم بخرم!. قسطی سراغ نداری؟
- راستی امسال چقدر به حقوق‌تون اضافه شد؟. الآن صافی چقدر می‌گیری؟. با اضافه‌کار چقدر می‌شه؟. چند سال سابقه داری؟. پس‌انداز هم داری؟
.
- خبر داری تو این محل زمین متری چنده؟ این همسایه بغل دستی‌تون می‌فروشه؟. یه آپارتمان ۶۰-۷۰  متری این دوروبرا چند می‌شه خرید؟. بدون پارکینگ نباید زیاد گرون باشه؟ اینطور نیست؟
.
- راستی خط موبایل الآن چند شده؟ این سیم‌کارت اعتباری‌ها به درد می‌خوره؟ تو در و همسایه‌تون کسی ثبت نام نکرده ازش بخریم؟
.
- لامصب این یارو امیرخان وضعش خیلی خوب شده‌ها!. تو همین یکی دو سال، ۲۰۰ تا واحد آپارتمان تو شهرک فلان ساخته!. خونه‌ی قبلی رو داده اجاره رفته نیاورون یک ۴۵۰ متری خریده!. خودش یه ماکسیمای سفید سواره، دخترش ۲۰۶ داره، پسرش هم زانتیا رو فروخته مزدا ۳۲۳  اِف‌اِل‌ایکس خریده
!.

-------
خدا وکیلی از فردا دقت کنید و ببینید آدمهائی که از صبح میان پیش‌تون و باهاتون حرف می‌زنند، چند درصدشون تو این تقسیم بندی دوگانه قرار می‌گیرند.
-------
دوستی دارم که از من سه سال کوچیکتره و پنج‌تا بچه داره!. سه‌تا پسر، دوتا دختر!. پسر بزرگش ۱۲ سالشه و بعدی ۱۰  سال و اگه همینجور منطقی حساب کنید، سن دختر کوچیکه معلوم می‌شه!. خودش از اوناست‌ که برطبقِ متن بالا، هم بُنگاه‌داره هم سمساری! بچه‌ّها هم دقیقاْ به خودش رفتن. چند روز پیش سفارش یه کامپیوتر به من داده بود و من امروز رفته بودم خونَه‌ش تا برای قطعات کامپیوتر پول بگیرم. چشم‌تون روز بَد نبینه!. از همون لحظه‌ی ورود، دور من جمع شدند و همینجوری مسلسل‌وار می‌پرسیدند که این چنده و اون چنده و مُدل جدیدش چیه و چه رنگیه؟ و...؟ خلاصه، با پایان یافتن سوالات، بابا و تک‌تک بچه‌ها، انواع و اقسام آزمایشهای ممکن رو بر روی گوشی موبایلِ رنگ‌ و رورفته‌ی من انجام دادند و تا وقتی که کاملاْ مطمئن نشدن که شارژرِ همراهم نیست گوشی رو زمین نذاشتن
!. فقط هربار هم که ملودی رو تغییر می‌دادند من نیم‌متر می‌پریدم بالا و فکر می‌کردم که تلفنم داره زنگ می‌زنه!.
--------------

کاش روزی برسه که ما آدمها وقتی به هم می‌رسیم:
حرفی از جنس اندیشه و هُنر برای گفتن داشته باشیم.
یه کمی هم از عِلم حرف بزنیم.
حرفهای تکراری نزنیم و سوال از روی بیکاری نپرسیم
.
به وقت همدیگه احترام بگذاریم.
--------
پُرحرفی هیچوقت و برای هیچکس خوب نیست!!! حتی برای شما دوست گرامی! حتی برای من!

جان و دل


      در دل و جان خانه‌کردی عاقبت          هر دو را ویرانه‌کردی عاقبت 

      من تو را مشغول می‌کردم دِلا           یادِ آن افسانه کردی عاقبت
                                 
                                                                                یادِ آن افسانه کردی عاقبت
یادِ آن افسانه کردی عاقبت
                                              خانه‌کردی در دل و جان عاقبت
                                                        هر دو را ویرانه کردی عاقبت
 یادِ آن افسانه کردی عاقبت
                                             ای زِ عشقت عالمی ویران شده
                                                              قصدِ این ویرانه کردی عاقبت
                                  یادِ آن افسانه کردی عاقبت
    یادِ آن افسانه کردی عاقبت

                                   من تو را مشغول می‌کردم دِلا
    یادِ آن افسانه کردی عاقبت                                         یادِ آن افسانه کردی عاقبت
   

خال



خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهَم بُرد    
                                                                     که تا زِ خالِ تو خاکم شوَد عَبیرآمیز


.......           .......           .......           .......           .......           .......            .......   
حافظ                    

: حرف   ْ  خ  ْ   ۷ بار  و حرف  ْ  آ  ْ   ۹ بار تکرار شده است.
: حرکت فتحه ۵، حرکت کسره  ۶  و  حرکت ضمه ۴ بار بکار رفته است.

یارِ دبستانیِ من!


چون می‌دونستم متولد شَصته، چند‌بار دوستانه بهش گفته بودم مواظب‌باش شصتِ پات تو چشمت نَـره! انقدر گوش نکرد تا رفت و بالاخره همون دختر همکلاسی که اتفاقاْ اون‌هم متولد شصت بود چشمش رو گرفت و کورش کرد!. بعد از اینکه دوسال از همکلاسی بودن ما با اون دختر‌خانم می‌گذشت، یه روز از من پرسید: ْبه نظرت این خانمِ فلانی، چه جور دختریه؟ ْ گفتم: ْدخترِ خیلی خوبیه ولی فکر نمی‌کنم که با تو دوست بشه! ْ نقشه‌ی بزرگی در سر داشتم و داشتم رُل خُلها رو بازی می‌کردم، اونهم که فوراْ رگِ لُریش باد کرد و روزیکه اولین قرار رو گذاشته بود درست از جلوی من رد شد.. امروز که ۲ سال از اون روز می‌گذره زنگ زد و در حالیکه صداش حسابی برق می‌زد گفت:  ْسه‌شنبه عقد می‌کنیم، جمعه هم جشن داریم ْ و بعد از مدتها از تَه دل خوشحالم کرد... در مورد پسره که مدت چهار سال با هم زندگی کردیم می‌تونم با تمام وجود بگم و ادعا کنم که ْ دختره خیلی خوش شانس بود! ْ ولی از دختر خانم شناخت کافی ندارم و چیزی نمی‌تونم بگم به‌جز اینکه بگم: ْ پسره خیلی ماهه! ْ... فقط این چند جمله رو برای هر دوتاشون می‌نویسم:::
----------
جایزه‌ای که از درس و مشق گرفتید، شور عشق بود و این برای هر کسی پیش نمیآد... پس قدرش رو  خوب بدونید و بدونید که این نمره‌ی ۲۰ عاشقی، در تمام نُمرات زندگی‌تون ضرب میشه و حاصل‌ضربش، همیشه از ضربان قلب شما به‌دست میآد... قلبی که لیاقتِ عشق و عاشقی داشته باشه، مطمئن باشید لیاقت خوب زیستن رو هم داره... عشق، برکت سُفره‌ی زندگیتان باد...
--------------
جوک فور یو!.....
------------------
به یه تُرکه گفتن: دوست داری جای خدا باشی...
ژستی گرفت و گفت: نه!...
گفتن: واسه چی؟!.
گفت: هر چی فکر می‌کنم، جای پیشرفت نداره!...
.............
قربون خدا برَم، نیست که اینها خیلی هم اهل ترقی و پیشرفت هستن!... اول اینو بگم که من کاملاْ ترک هستم، یعنی از هردوطرف!!! آخ.آخ. اینجا که اول نبود من گفتم!..
چند وقت ننوشتن این چیزها رو داره... یادت می‌ره چی می‌خواستی بنویسی و نمیدونی از کجاش بنویسی...  
---------
یه دوست قدیمی، آیدی یاهو مسنجر من رو چند ماهی میشه که به سرقت برده و واقعاْ نمیدونم باهاش چه کارها انجام داده... اینو وقتی فهمیدم که بعد از چند وقت رفتم خونه‌شون واسه تعمیر کامپیوتر... همچین که درستش کردم و وصل شدم به یاهو، دیدم ْنگارِمنْ داره چشمک میزنه!! این اسم آیدی چندین ساله‌ی من بود که حالا دیگه مال من نیست!... گفتم: آیدی من اینجا چیکار می‌کنه؟!.. گفت: اون دفعه که اومدی کامپیوتر رو درست کردی خودت جاگذاشتی‌اش!.. گفتم: خوب شما مگه خودت آیدی نداری؟ گفت:‌ نه ندارم، این بود دیگه! حالا مگه چی شده؟.. گفتم:‌ عزیزم این هویت مَنه و کاملاْ شخصیه. گفت: ای بابا، انگار که اسرار ناساست! میخواستی اونروز برای من یه آیدی درست کنی تا دیگه اینجوری نشه!.. گفتم:‌ آخه من اونروز اصلاْ وقت کافی نداشتم.. گفت: ‌این دیگه مشکل شماست، میخواستی کلاس نذاری!... تازه داشتم می‌فهمیدم که چرا مدتی بود بعضی از دوستان به من میگفتن: تو که چَت نمی‌کنی، چرا همیشه چراغت روشنه؟.. بدین وسیله از تمام دوستان ْ نگار‌من ْ پوزش می‌طلبم و از همینجا اعلام می‌کنم که یکسال هست که اضلاْ چت نمی‌کنم... چون مامانم گفته بود: آخر این چَت، یه روزی بیچاره‌ات می‌کنه!... مثل همیشه حق با مامانم بود...