چون میدونستم متولد شَصته، چندبار دوستانه بهش گفته بودم مواظبباش شصتِ پات تو چشمت نَـره! انقدر گوش نکرد تا رفت و بالاخره همون دختر همکلاسی که اتفاقاْ اونهم متولد شصت بود چشمش رو گرفت و کورش کرد!. بعد از اینکه دوسال از همکلاسی بودن ما با اون دخترخانم میگذشت، یه روز از من پرسید: ْبه نظرت این خانمِ فلانی، چه جور دختریه؟ ْ گفتم: ْدخترِ خیلی خوبیه ولی فکر نمیکنم که با تو دوست بشه! ْ نقشهی بزرگی در سر داشتم و داشتم رُل خُلها رو بازی میکردم، اونهم که فوراْ رگِ لُریش باد کرد و روزیکه اولین قرار رو گذاشته بود درست از جلوی من رد شد.. امروز که ۲ سال از اون روز میگذره زنگ زد و در حالیکه صداش حسابی برق میزد گفت: ْسهشنبه عقد میکنیم، جمعه هم جشن داریم ْ و بعد از مدتها از تَه دل خوشحالم کرد... در مورد پسره که مدت چهار سال با هم زندگی کردیم میتونم با تمام وجود بگم و ادعا کنم که ْ دختره خیلی خوش شانس بود! ْ ولی از دختر خانم شناخت کافی ندارم و چیزی نمیتونم بگم بهجز اینکه بگم: ْ پسره خیلی ماهه! ْ... فقط این چند جمله رو برای هر دوتاشون مینویسم:::
----------
جایزهای که از درس و مشق گرفتید، شور عشق بود و این برای هر کسی پیش نمیآد... پس قدرش رو خوب بدونید و بدونید که این نمرهی ۲۰ عاشقی، در تمام نُمرات زندگیتون ضرب میشه و حاصلضربش، همیشه از ضربان قلب شما بهدست میآد... قلبی که لیاقتِ عشق و عاشقی داشته باشه، مطمئن باشید لیاقت خوب زیستن رو هم داره... عشق، برکت سُفرهی زندگیتان باد...
--------------
جوک فور یو!.....
------------------
به یه تُرکه گفتن: دوست داری جای خدا باشی...
ژستی گرفت و گفت: نه!...
گفتن: واسه چی؟!.
گفت: هر چی فکر میکنم، جای پیشرفت نداره!...
.............
قربون خدا برَم، نیست که اینها خیلی هم اهل ترقی و پیشرفت هستن!... اول اینو بگم که من کاملاْ ترک هستم، یعنی از هردوطرف!!! آخ.آخ. اینجا که اول نبود من گفتم!..
چند وقت ننوشتن این چیزها رو داره... یادت میره چی میخواستی بنویسی و نمیدونی از کجاش بنویسی...
---------
یه دوست قدیمی، آیدی یاهو مسنجر من رو چند ماهی میشه که به سرقت برده و واقعاْ نمیدونم باهاش چه کارها انجام داده... اینو وقتی فهمیدم که بعد از چند وقت رفتم خونهشون واسه تعمیر کامپیوتر... همچین که درستش کردم و وصل شدم به یاهو، دیدم ْنگارِمنْ داره چشمک میزنه!! این اسم آیدی چندین سالهی من بود که حالا دیگه مال من نیست!... گفتم: آیدی من اینجا چیکار میکنه؟!.. گفت: اون دفعه که اومدی کامپیوتر رو درست کردی خودت جاگذاشتیاش!.. گفتم: خوب شما مگه خودت آیدی نداری؟ گفت: نه ندارم، این بود دیگه! حالا مگه چی شده؟.. گفتم: عزیزم این هویت مَنه و کاملاْ شخصیه. گفت: ای بابا، انگار که اسرار ناساست! میخواستی اونروز برای من یه آیدی درست کنی تا دیگه اینجوری نشه!.. گفتم: آخه من اونروز اصلاْ وقت کافی نداشتم.. گفت: این دیگه مشکل شماست، میخواستی کلاس نذاری!... تازه داشتم میفهمیدم که چرا مدتی بود بعضی از دوستان به من میگفتن: تو که چَت نمیکنی، چرا همیشه چراغت روشنه؟.. بدین وسیله از تمام دوستان ْ نگارمن ْ پوزش میطلبم و از همینجا اعلام میکنم که یکسال هست که اضلاْ چت نمیکنم... چون مامانم گفته بود: آخر این چَت، یه روزی بیچارهات میکنه!... مثل همیشه حق با مامانم بود...